عمو سبزی فروش،حتی نصف این جمعیت منسجم نداشتید!!!!!!!!!!!!!
لازم به ذکر است ،این راهپیمایی منسجم چندصدنفره ، در مسیر حرکت خود ،انسجام گروههای متخلف اغتشاشگر را بر هم زده و شیراز هبرنامه های آنها را ازهم پاشید
علی اللهیاری عضو موسس شورای مرکزی مجمع وبلاگ نویسان مسلمان در این باره می نویسد :
? و ربع بود رسیدم درب رشت. قرارمون ? و نیم بود. چند نفری اونجا بودند. کم کم بچهها رسیدند. اساتید و کارمندان دانشگاه هم اومدند. جمعیت زیادی شده بودیم. پلاکاردها و تصاویرهایی را که از روز قبل آماده کرده بودیم، بین جمعیت توزیع کردیم. راه افتادیم داخل دانشگاه و تا درب حافظ راهپیمایی کردیم. و شعار میدادیم. «دانشجو بیدار است/ از آمریکا بیزار است»؛ از درب حافظ خارج شدیم به سمت طالقانی. در خیابان حافظ بچههای دانشگاه شریف به ما پیوستند. جمعیت ??? – ??? نفرهمان شعار میدادیم و میرفتیم. قرار نبود بریم در خود جایگاه قرار بگیریم. میدانستیم که مردم خلاف سالهای قبل امسال حضور باشکوهی خواهند داشت. چون آمریکا و اسلام آمریکایی دست به دست هم داده بودند تا مردم را از مرگ بر آمریکا دور کنند! امسال دعوت گروهک سبز و آمریکا، باعث حضور بیسابقهای در این سالیان شد. در این شرایط نیاز به حضور ما جلوی لانه جاسوسی نبود. برنامه این بود که دانشجویان دانشگاههای تهران به سمت گروهک سبز برویم و مقابل آنها شعار دهیم.
از پشت لانه جاسوسی راه خودمان را به سمت خیابان مفتح باز کردیم. مفتح پر از ماشین بود. از پیاده رو شروع به حرکت به سمت میدان هفت تیر کردیم. در راه دانشجویان دانشگاههای دیگر هم به ما پیوستند. جمعیت خیلی زیادی شده بودیم. قبل از رسیدن به هفت تیر امین رفت بالای پست برق. به بچهها یادآوری کرد ما فقط میرویم تا شعار دهیم و حضور خود را نشان دهیم. هیچ کس درگیر نشود. بچهها خیلی خوب از خودشان آرامش نشان دادند. حتی وقتی جمعیت قلیل سبزکها با پرت کردن سنگ و توهین و بیادبی قصد ایجاد درگیری داشتند…
وقتی وارد خیابان مفتح شدیم، با بچه ها تصمیم گرفتیم تا از خواهران –علی رغم جمعیت زیادشان- بخواهیم از اینجا به بعد همراه ما نیایند. چون هر لحظه امکان داشت این اغتشاشگران تعرضی بکنند. ولی حفظ سلامت آنها مهمتر بود. چنان که متاسفانه وحشیها به سمت خواهران سنگ پرتاب کردند. و حتی در کریمخان دو ترقه در انتهای جمعیت آنها انداختند. که البته حادثه خاصی پیش نیامد. در نهایت تصمیم را بر عهده خودشان گذاشتیم. و آنها نیز مستحکم و شجاعانه تا انتها آمدند. و تا آخر محکم شعار میدادند. و خدا بهشان قوت دهد …
رسیدیم میدان هفت تیر. جمعیت ???? نفرهای شده بودیم. مردم هم با دیدن این جمعیت به ما میپیوستند. با شکوه خاصی در میدان به راهپیمایی و دادن شعار پرداختیم. «اسلام آمریکایی، نمیخوایم نمیخوایم»، «آمریکای فریبکار، نقاب سبز رو بردار»، «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسلام آمریکایی»، «نه سازش نه تسلیم، نبرد با آمریکا»، «دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد»، «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، «نوکرای آمریکا، اهل شهادت شدن/ قرآن زدن به نیزه حامی همت شدن»، «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست»، «سبز فقط سبز نبی، ننگ به سبز اموی»، «هم غزه، هم لبنان/ جانم فدای اسلام» و …
جالب بود! ما حدودای ساعت ?? تا ??:?? در میدان هفت تیر بودیم. جمعیت گروهک سبز به شدت کم و پراکنده بودند. حداکثر جمعیتی که کنار هم بودند ?? یا ?? نفر بود. در تمام طول مسیر تا انتهای راهپیمایی به همین شکل بود. در مجموع یک یا دو هزار نفر میشدند! آن هم به این شکل پراکند تا بلوار کشاور پراکنده بودند. جالبتر آنکه در پیاده رو بودند. نمادهای سبز کمی همراه داشتند. ما که از جلویشان رد میشدیم شعار میدادند و حتی توهین میکردند. بچه ها هم سریع یادآوری میکردند «ادب مرد به ز دولت اوست»؛ البته زنانشان هم بیحیا بودند و فحشهای خیلی رکیکی میدادند. میرفتیم جلوشان پلاکارد بالا میگرفتیم. تا میگفتند دانشجو نیستید با دو سه تا از بچهها، سریع کارت دانشجوییهامون رو بالا میگرفتیم! و میگفتیم « بیشمارها کوشن؟ به شماره افتادید چرا؟»… برای خود من بسیار جالب بود. خیلی خیلی جمعیت کمی بودند. شاید من فکر نمیکردم از روز قدس علی رغم یک ماه تبلیغ تمام عیار، علیرغم بیانیهی مهندس م.م. چنین جمعیت حقیری بیاید…
بچهها یک دور که میدان را زدندند، جلوی دفتر روزنامه «کلمه سبز» -ارگان کودتاچیان مخملی- تجمع کردند و شعار دادند. یکی از بچهها پیشنهاد داد که کفش پرت کنیم به لوگوی روی در ورودی آن روزنامه؛ اما چون ممکن بود هیجانات را افزایش دهد و خدای ناکرده کسی سنگی بزند شیشهای بشکند، این کار را نکردیم.
راهمان را از کریمخان به سمت میدان ولیعصر پی گرفتیم. جمعیت با ابهت خاصی پیش میرفت و شعار میداد. زیر پل کریمخان، صدا میپیچید و عظمت بسیاری آفریده بود. آنجا بود که اول بار شعار «الله الله الله الله، الله اکبر / جانم فدای یک لحظه عمر ِ تو رهبر» را سر دادیم. خیلی در انعکاس صداها با شکوه شده بود. در کریمخان که بودیم جمعیت سبزکها به شدت وحشیانهتر برخورد میکردند. چند باری سنگهای بزرگی به سمت جمعیت ما پرت کردند. اما خدا را شکر کسی آسیب ندید. در کریمخان، بر روی یکی از درختان یک پارچه سبز گره زده بودند، یک خانمی داشت آن را آتش میزد. یکی از سبزکها آمد جلو گفت این نماد پیامبر است. آن خانم با قدرت جواب داد «خیر! این نماد نفاق است. نماد کاخ معاویه است!»
داخل بلوار کشاورز رفتیم. همچنان بچهها با قدرت شعار میدادند و پلاکاردها رو بالا گرفته بودند. البته غیر از وقتی که جلوی بیمارستانها حرکت میکردیم! آنجا بچهها سکوت میکردند. در کل راهپیمایی تا میدان انقلاب، یک لاین راه را برای ماشینها باز میگذاشتیم تا مردم دچار مشکل نشوند.
از بلوار کشاورز رفتیم داخل خیابان قدس. مقصد دانشگاه تهران بود. شنیده بودیم ??? یا ??? نفر از سبزکها آن داخل هستند. هر چند ما جلوی سر در اصلی در حدود صد نفر را دیدیم! داخل خیابان قدس حرکت کردیم. باریک بودن و درختهای خیابان قدس، جمعیت حدود ???? نفره و شعارهای ما را بسیار با شکوه نشان میداد. شعارها طنین زیبایی مییافت. جمعیت آنقدر طولانی شده بود که شعارهایی که جلوییها میدادند با شعارهای عقبیها فرق میکرد. چون صدای جلوییها به عقب نمیرسید! راستش نبود بلندگو کاملا محسوس بود! مقابل درب خیابان قدس دانشگاه تهران کمی توقف کردیم. داشتیم با رئیس دانشگاه رایزنی میکردیم تا اجازه دهد برویم داخل دانشگاه نماز بخوانیم. هر چند اجازه نداد. اما همانجا که بودیم شش هفت نفری داخل دانشگاه پشت درب ایستاده بودند، داشتند شعار میدادند. ما هم از با سکوت نگاهشان میکردیم! اینها چقدر بیشمارند!!! بچهها که دیدند اینها شرف که ندارند چشم هم ندارند و جمعیت فراوان ما را نمیدیدند چند تا شعار بلند سر دادند. عظمت کاملا از شعارهایمان نمایان بود…
به انتهای خیابان قدس رسیدیم. میخواستیم جلوی سردر اصلی دانشگاه تهران نماز بخوانیم. اما مشکل آب داشتیم. لذا از درون یک لاین خط ویژه بی آر تی رفتیم به سمت سر در اصلی دانشگاه تهران. چند دقیقهای آنجا مقابل جمعیت صد نفرهای –شاید هم کمتر- درون دانشگاه شعار میدادیم. بیآبرو شعارهای خیلی کثیفی میدادند. اما بچهها شعارهای با وقار در پاسخ میدادند. البته کنترل هیجانات بچهها سخت بود اما خدا را شکر بچهها خیلی همکاری کردند. بعد از کمی شعار دادن رفتیم سمت میدان انقلاب و مسجد سیدالشهداء به نوبت نماز خواندیم. چون مسجد ظرفیت این همه جمعیت را نداشت! و این پایان یک روز خاطرهانگیز و با شکوه بود.
پی نوشت :
?- اگر این گروهک سبز، نصف جمعیت ما را به خیابان میآوردند، در همهی رسانههاشان پر میکردند که حضور میلیونی سبزها!
2- یک خانمی از هفت تیر همراه جمعیت ما بود. یک پارچه سبز انداخته بود روی مانتویش. روی آن شعری درباره جنبش سبز علوی نوشته بود. پشتش نیز مطالبی مثل ??<13 و …؛ دیدم برخی از رسانههای سبزک و خارجیها، او را به عنوان یکی از هواداران موسوی معرفی کردهاند! این بنده خدا تا آخر راه شعارهای ما را همراه احتمالا شوهرش تکرار میکرد. خود همین دروغگویی رسانههای سبزکها نشان میدهد به چه فلاکتی افتادهاند تا یک عکس درست حسابی از جمعیت خود نشان دهند.
در ادامه می توانید به تصاویری از حرکت این کاروان دانشگاهی توجه نمایید.